دوستان هر چه کردند در حقم همه غم بود و همه غم ...
دوستانی که آنان را همانند ماه و خورشید دوست داشتم و به داشتنشان عادت کرده بودم ،
آنان چه بی رحمانه در حقم ظلم کردند .
دوستانی که بهار را در چشمانشان می دیدم و برف سرد تنهایی د رکنارشان آب می شد ،
آنان با من رفتاری داشتند دور از انسانیت .
دوستانی که رازداری آسمان را در دلشان و سکوت و شکیبایی شب را در قلبشان حس می کردم
،آنان اکنون مرا در این برهوت بی کسی تنها گذاشته اند .
دوستانی که در غم و شادی شریکشان بودم و در کنارشان احساس آرامش می کردم،
آنان هر چه کردند در قبال دوستی و محبت من همه بی مهری بود .
دوستانی که آنان را یکایک اعضای وجودم می دانستم و به آنان از صمیم قلب و جان محبت می
ورزیدم ،آنان در حقم چه ستمها که روا نداشتند .
دوستانی که در قلبم دیگر جایی برای کسی باقی نگذاشته بودند ،آنان که تا
زمانی من برایشان اهمیت داشتم که یا مشکل داشتند و یا کسی را می خواستتند
که به درد دلشان گوش فرا دهد و تسکین برای دردشان باشد...
آنان اکنون کجایند ؟؟؟
آنان اکنون چگونه می خواهند مرا یاری کنند و به فریاد من رسند ؟؟؟
آنان که بی اعتنا از کنارم گذشتند با اینکه می دانستند تا آنجا دوستشان دارم که قلبم در سینه
می تپد و زنده هستم!!!
اما خوب می دانم که این نیز قانونی از قوانین مضحک و بی معنای طبیعت هست .
دریغ از دوست و دوستیهای امروز!!!
سلام عزیزم
از اسم وبت خیلی خوشم اومد
خوب مینویسی
به دل میشینه
امیدوارم همیشه موفق باشی گلم
سلام. برای اولین بار توی زندگی وبلاگیم چهار ساله شدم.
جشن تولدی در کار نیست. چراکه با این وضعیت مالی خودم و مردم فقط خرج اضافیه.
خوشحال میشم بیای یه دقیقه دور هم باشیم.
همین + بوس
توهم
من هم چی ؟