شاید او روزی آمد.....

زمانی کسی را یافتم که به گمانم لایق عشق بود ،اما گذر زمان به من آموخت که هر کس لایق عشق نیست.

شاید او روزی آمد.....

زمانی کسی را یافتم که به گمانم لایق عشق بود ،اما گذر زمان به من آموخت که هر کس لایق عشق نیست.

باری دیگر جدایی ...

  اینک  برای باری دیگر مجبور به چشیدن طعم تلخ

   و زهراگین جدایی شدم .

  اینک برای باری دیگر باز در دریای غمی غرق

 شدم که تنها خود می توانم نجات دهنده ای

 برای خودم باشم .

  اینک برای باری دیگر با تمام وجود حس کردم که

  یک بازنده چه حالی دارد .

  اینک برای باری دیگرمتوجه شدم  که نباید در این

 دنیا  در جستجوی کسی باشم که متعلق

 به خودم باشد.

  اینک برای باری دیگر نگذاشتم خانه ابری چشمانم

  بارانی شودتا دیگران متوجه دردم شوند .

  اینک برای باری دیگر درد را در پشت ویرانه قلبم

 پنهان  کردم تا او نداند چه دردی است درد

  سنگین و ویرانگر بی او بودن .

  اینک برای باری دیگر تمام گذشته دردالودم را تجسم

  کردم تا شایددلیلی قاطع برای شکستم پیدا کنم  .

  اینک برای باری دیگر اینده ای را ترسیم خواهم کرد

 تا در ان بیابم انکه راشاید متعلق به من باشد.

  اری او راست می گوید تو متعلق به او هستی ،

  پس من در این میان چه میکنم ؟

  ماندنم جایز نیست ، باید بار بندم از شهر مهرت...

  اری او راست می گوید تو متعلق به او هستی،

  پس در این میان ماندنم برای چه می تواند باشد؟

  رفتنم باید رفتنی باشد بی بازگشت ...

 

  هر امدن رفتنی دارد و هر ساختن یک نابودی...

  و اینک باید بروم و به ویرانه قلبم نگاهی نکنم ،

  چون می دانم نگاه کردن و  غرق شدن در یک

  ویرانی خود اغازگر یک ویرانی بی جبران است .

 

  اینک برایم تنها مهم این است که نفس بکشی

 و زندگی  کنی و از زندگیت لذت ببری حال با من

 یا با او فرقی ندارد  مهم این است که تو باشی

 و خوشبخت زندگی کنی...

 

  از دست نوشته هایم تقدیم به او که .....

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
بارون دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:05 ب.ظ http://delvapasiii.blogsky.com

تقدیم به او که...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد