شاید او روزی آمد.....

زمانی کسی را یافتم که به گمانم لایق عشق بود ،اما گذر زمان به من آموخت که هر کس لایق عشق نیست.

شاید او روزی آمد.....

زمانی کسی را یافتم که به گمانم لایق عشق بود ،اما گذر زمان به من آموخت که هر کس لایق عشق نیست.

صبر تا به کی؟

صبر را در کدام واژه ناب به خزان بی باور قلبم هدیه کنم که،

صبر را در کدام معنا و مفهم به روحم هدیه کنم که،

که قلبم  تواند تحمل کند بار این عذاب را !

که روحم تواند تحمل کند داغ این شکست را !

اینک چگونه روح زنگار گرفته ام را با صبر هم اغوش کنم ؟

اینک چگونه قلب اتش گرفته ام را با صبر همراه کنم ؟

 در حصار مملو از غمم چگونه صبر را بگنجانم ؟

در کدامین نقطه خلوت قلبم صبر را جای دهم که احساس تنگنا نکند ؟

صبر و باز هم صبر و باز هم صبر !!!

اخر تا به کی باید سوختن و ساختن را سر لوحه روزها و شبها

و ماهها و سالهای طولانی عمرم کنم.

دیگر مردم از انتظار و چشم به راه بودن.

پس کی باز می ایی ای کبوتر از قفس رها شده ام ؟

پس کی باز می ایی ای ماهی از دریا رانده ام ؟

دیگر تاب تنگنای زندگی را ندارم ...

دیگر تاب تحمل برزخ انتظار را ندارم ...

اخر تا به کی صبر ؟

امروز باز هم دلتنگم برای رفتنت و بیش از ان برای نیامدنت.

امروز باز هم در کوچه پس کوچه های یاد تو قدم نهادم ،

تو برایم با هیچ قابل مقایسه نیستی !

تو را به چه تشبیه کنم که دلش به درد نیاید ؟

اخر چه چیز و یا چه کس بی مهر تر از تواست ای نامهربانم .

اخر کدامین مخلوق خداوند قلبی دارد به سرسختی تو و غروری دارد به وسعت غرورت ؟

باز هم دلتنگ توام و دلتنگ تمامی لحظات با تو بودن .

دیگر بیش از این مرا یارای صبر کردن و صبور ماندن نیست ...

دیگر بیش از این مرا طاقت عذاب انتظار نیست ...

 

باز هم نوشته ای در روزی که دلتنگ اویم و هچنان منتظرش ...

..................................

.........................

................

........

..

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد